سکوت آیینه
*كپي برداری از دلنوشته هاي اين سايت بدون ذکر اسم نويسنده ممنوع ميباشد*
به سایت سکوت آینه خوش آمدید. |
*كپي برداری از دلنوشته هاي اين سايت بدون ذکر اسم نويسنده ممنوع ميباشد*
مهم نيست كه در جفرافياي دلم
خودم گم شده ام!
اين مهم است كه در آرامِ چشمانت
چو دريا پر تلاطم شده ام
مركز عطف جهان،
كعبه ست يا كه تولسا!
من نميدانم
حال عجيبيست كه من
در آسمانها به هوايت
روي بال نرم سيمرغي
سراپا از ترنم شده ام #نگار_دزكي_زاده
2/4/2018
فداي سرت!
كه كسي برايت نمينويسد؟
از دلشكستگي هايشان، از عشقهاي گمشده ، از غم و غروب آفتاب!
هنوز در فكر خِش خِش برگها و رنگهاي پاييزنند كه به چشمشان نميآيي
پاكي رنگت، سكوتت
همه اش زيباست
تو فصل هر آدمي نيستي
كه تكرار شوي بر هر زباني
غرورت را دوست دارم
#نگار_دزكي_زاده
1/2/2018
نميدانم كه امشب
ميان راز دستانت
تا كجا پرواز يادم ميدهي!
اينكه من هر بار بالاتر
در تمام خاطراتم با تو پرسه ميزنم
اينكه من بي بال و پر هم اوج ميگيرم
هم سرا پا حس ميكنم هم كه بهوشم
اينكه من با سايه ات در زير مهتاب ميرقصم
هم كه ميخندم هم به همراهت اشك ميريزم
تو تصور كن من چگونه بي تو شبهايم
تا به صبح ديوانه باشم؟
من به اين سايه و اين تكرار عادت كرده ام
من به اين عاقل نبودن تا ابد با تو لباس بخت پوشيدم
اينكه تكرار ميشود هرشب به مثل هرشبم
با همين تكرار من زنده ام
با همين تكرار! #نگار_دزكي_زاده
21/12/2017
به گمانم رد پاي پاييز به جا مانده است
وگرنه من زمستان، هم بهار و هم تابستان را
باز به يادت!
در كوچه هايي كه پر از بوي باران پاييزيست قدم نمي زدم
اگر فقط پاييز فصل عاشقيست!
پس چرا رنگهايش،
زيباييهايش و حس عاشق بودن را
به همه فصلها با خود ميبرم؟ #نگار_دزكي_زاده
12/11/2017
چه باشم، چه نباشم!
تو دستم را بگير
نوازش كن تو موهاي مرا
همين جا در هوايت
چه باشي، چه نباشي!
روي اين نيمكت بيرنگ و سرد
داغيِ اشكم
و حتي تپش قلبم!
به من ميگويد اينجا
آخرِ خط نيست، برپا!
نه!،
حتي يك خيال هم نيست
فقط حرف نزن، گوش بكن
صدايي هم كه نيست
جز صداي زندگي!...
يك صداي دلنوازِ لالايي
آسوده ميخوابم دگر
خيالم راحت است
گرچه باشم، گر نباشم
#نگار_دزكي_زاده
3/10/2017
آنجا كه خورشيد ميتابد تا تمام رنگها را ببيني جاييست كه آدمهايش هر طبقه اي كه باشند يكرنگ اند و آسمانش هم يكدست آبيست و خورشيد هم بر سرشان منت نميگذارد چون عاشق يكرنگيست.
#نگار_دزكي_زاده
شايد فردايي در كار نباشد،
امروز فرداي من است.
وقتي ديروز و امروز و هم فردا
عاشقم،
چه فرقي ميكند من كجا باشم
تو باشي در كنارم همين كافيست.
#نگار_دزكي_زاده
بيخيال چشمهاي بسته ام كه نبودنهايت را هِي نشانم ميدهد
وقتي تو تمام بهانهٰ بيداريم هستي
جاي هيچ نگراني نيست كه شبها از خيالت خوابم نمي برد
#نگار_دزكي_زاده
23/09/2017
دوست صبور قصه هايم بود
خواستم فقط سرنوشتم را براي خدا تعريف كند
او رفت و روزهاي زيادي هم رفتند و من ديگر يادم رفت كه از تنهايي مي ترسم
يادم رفت كه گرسنه ام
ديگر يادم نيست كه زماني من هم شبها با نوازش دستان مادرم ميخوابيدم
در همين خانه اي كه ديگر نيست
اما نميخواهم از يادم برود كه
دلم هرگز براي شاديهاي كودكانه ام تنگ نميشد
اگر هيچ وقت نبودم
او رفت و يادش رفت كه اسمش قاصدك بود من ماندم و يادم نميرود كه خدا هنوز هم ساكت است و فقط نگاه ميكند
#نگار_دزكي_زاده
#كودكانِ_جنگ
3/09/2017
براي احساسهاي گم شده ام آوازي دارم
مرا به زندگي برگردان
به من جايي بده
لباسي بر تنم كن
در كدامين شهرِ بي روح
خود را پيدا كنم !
خيالي نيست كه خواب مانده ام
از نفس كشيدن به جا مانده ام
تو مرا با هر نفس در خيالم درياب
آوازي نخوانده داشتم
كه در خواب فرو رفتم
مرا از خواب بيدار كن
من از نبودن در كنارت خيلي ميترسم
مي گويم مثل هربار
اين خيالي نيست
اما تو باز هم باور نكن
من كمي بيشتر از خيلي
فقط يخ زده ام.
#نگار_دزكي_زاده
18/07/2017